به گزارش خبرنگار مهر، چنین اندیشه می شود که مردمسالاری بهترین روش تصمیم گیری در زمینه های مختلف است که به طور کلی اعضای خود را در انتخاب بهترین تصمیم، یاری می کند. ویژگی مردمسالاری این است که بیشتر مردم را در روند تصمیم گیری دخیل می سازد و این مسئله باعث می شود که جوامع اینچنینی از منابع اطلاعاتی بسیار و ارزیابیهای انتقادی از قوانین و سیاست ها، بهره جویند. جامعه مردمسالار آگاهی دائمی از نیازها و علایق مردم و اعضای خود و مکانیسمهای علی لازم برای پیشبرد این علایق دارد، این در حالی است که چنین اتفاقی در میان جوامع دیگر رخ نمی دهد.
همچنین لازم به ذکر است که بحثهای گسترده ای که در خصوص ویژگیهای مردمسالاری عنوان می شود، ارزیابی های اساسی در مورد اندیشه های مختلف اخلاقی مطرح می کند که سیاستگذاران را در تصمیم گیری های خود راهنمایی می کند. بسیاری از اندیشمندان از جمله روسو و میل بر این باورند که حکومت مردمسالار نسبت به دیگر شکلهای حکومتی، به مردم کمک می کند تا به خود تکیه داشته باشند چون بر اساس تصمیم مشترکی زندگی می کنند که از سوی جمع اتخاذ شده است و این در حکومتهایی چون سلطنتی و شایسته سالاری مشهود نیست. از اینرو، در جوامع مردمسالار، افراد تشویق به خودمختاری و استقلال در رای می شوند. به علاوه، جامعه مردمسالار به عموم مردم این توان را می دهد که با دفت نظر و معقولانه اندیشه کنند.
در آخر نیز، عده ای معتقدند که در حکومت مردمسالار، کیفیتهای اخلاقی شهروندان ارتقا مییابد. زمانی که آنها در تصمیم گیری مشارکت می کنند به واقع از آنها دعوت می شود تا به سخنان دیگران گوش فرا دهند، در مورد نظراتشان به بحث و تبادل نظر بپردازند و از نظرات خود دفاع کنند، و تا اندازه ای در مورد علاقمندی دیگران نیز فکر و تامل داشته باشند.
بسیاری نیز مدعی اند مردم زمانی که خود را در چنین شرایطی مییابند به واقع وادار به تفکر در مورد خوبی و عدالت عمومی میشوند. به دنبال این موضوع است که عده ای بر این نظر موافقند که وجود روند مردمسالاری تمایل به پیشبرد خودمختاری، عقلانیت و اخلاق اعضای خود دارد. به خاطر ارزش وجودی این موضوعات که در ذات خود خیر و صلاح مردم در آنها انگاشته می شود، این عده مردمسالاری را به دیگر انواع حکومت ها ترجیح می دهند.
بسیاری نیز در ادامه اظهارات خود عنوان میکنند که تاثیرات فوق بر روی شخصیت افراد، کیفیت قانونگذاری را نیز بیتاثیر نمی گذارد و باعث رشد و ارتقا آن می شود. در یک جامعه متشکل از تصمیم گیرانی که تفکر آنها با باورهای اخلاقی، عقلانی و مستقل آمیختگی پیدا کرده است، احتمال بیشتری بر اتخاذ تصمیمات مناسب و درست می رود و حال آنکه در مورد جامعه ای که شخص محور است و یا توسط یک گروه کوچک از افراد با به بردگی کشیدن دیگران و غیر موثر ساختن آنها به حکمرانی میپردازند چنین مصداقی بروز پیدا نمی کند.
اطلاعات تفصیلی بیشتری در مورد تاثیرات نهادهای سیاسی باید به کار برده شود تا میان انواع نهادهای دمکراتیک یا اصلاحات آنها تمایز ایجاد کند. به طور مثال، جیمز مدیسن می گوید در ایالات متحده امریکا، در ساختار نسبتا قدرتمند دولت فدرال، حکمرانان محلی نسبت به زیر دستان خود پرخاشگرانه و ستم پیشه وار رفتار می کنند. البته درستی هر یک از مباحث فوق به درستی یا اعتبار نظرات مربوط به عدالت و خوبی عمومی به همراه تئوری های علی پیامد های رسوم مختلف باز می گردد.
تمام مباحثات کارآمد به طرفداری از مردمسالاری مطرح نمی شوند. افلاطون می گوید مردم سالاری از شکلهای مختلف حکومتهای سلطنتی، شایسته سالاری و حتی الیگارشی نیز، از رده پایین تری برخوردار است چون مردمسالاری، تخصص و مهارت را که لازمه یک حکمرانی درخور توجه و مناسب است، دچار تحلیل و انحراف می کند. او اظهار می دارد که در یک جامعه مردمسالار، آنهایی که در پیروزی در انتخابات متبحرند در نهایت بر سیاستهای مردمسالارانه تسلط پیدا خواهند کرد. جامعه مردمسالار در تحلیل و از بین بردن مهارت افراد که در کار یک حکمرانی مناسب نقش اساسی دارد انگیزه و فضای کافی را ایجاد می کند. دلیل مترتب بر این موضوع این است که بیشتر مردم از استعداد لازم برای اندیشه درست در خصوص حل مسائل دشوار سیاسی بهره نبرده اند. اما سیاستمداران به منظور پیروزی در انتخابات یا به تصویب رساندن بخشی از قانون، باید به رای و نظر مردم رجوع کنند. بنابراین دولت توسط یک دسته نظرات ضعیف و از کار افتاده هدایت و رهبری می شود که سیاستمداران از آنها برای پیروزی خود استفاده می کنند.
هابز می گوید مردمسالاری در رده پایین تری از حکومت سلطنتی قرار دارد چون مردمسالاری فضای اختلاف نظر و تنوع اندیشه در مورد موضوعات را از بین میبرد. اما باید عنوان کرد که شک هابز بر این نگرش قرار نگرفته است که بیشتر مردم به طور عقلانی نمی توانند مناسب فضای سیاسی باشند. بر اساس همین نگرش، هر شهروند و حتی سیاستمدار، مناسب و شایسته داشتن قدرت پاسخگویی به امور قانونگذاری نیستند چون هیچ یک تفاوت قابل ملاحظه ای در نتایج تصمیم گیری ایجاد نمی کنند. در نتیجه دغدغه های شهروندان در گیر سیاست نخواهد شد و سیاستمداران استفاده ابزاری از شهروندان دارند و آنها را در زمان لازم به کار می بندند تا به موفقیت خود نائل شوند و بر قدرت خود بیافزایند، و همه آنها از انگیزه های لازم برای توجه به نگرشهایی که به کار خوبی عمومی می آیند برخوردار نخواهند شد و شهروندان را به سوی حزب گرایی و تفرقه اندازی سوق خواهند داد. بنابراین نزد هابز، دمکراسی تاثیرات مخربی بر امور، سیاستمداران و در نتیجه آن، بر کیفیت نتایج تصمیم گیری جمعی به همراه دارد.
بسیاری از نظریه پردازان تفکر اقتصادی معاصر، به شرح و تفصیل این انتقادات هابز از دمکراسی پرداخته اند. آنها معتقدند که شهروندان از علم سیاست بی اطلاعند و اغلب بی تفاوتند و این در حکومت مردمسالار، فضایی برای علاقمندیهای خاص در کنترل رفتار سیاستمداران ایجاد می کند و از دولت برای اهداف محدود خود استفاده می کنند و در تمام مدت هزینه هایی بر دیگران تحمیل می کنند. عده ای از آنها مردمسالاری با گستره بیشتر را عاملی در ایجاد مشکلات اساسی اقتصادی و ناکارامدی این حوزه می دانند. نظرات میانه عده ای از آنها در این باب، ابزاری در توجیح اصلاح نهاد های دمکراتیک شده است.
نظر شما